او

ساخت وبلاگ

همیشه فکر می کردم من سی سال بیشتر عمرنمی کنم. تا همین چند سال پیش که یه کار خوب کردم و یه کار بد. تو هر دو مورد دقیقا حس ششمم به من گفت دخترم تو نمی میری تا وقتی که همون اتفاقا سرت بیاد.یکیش به سن یه پیرمرد مربوط می شد. وقتی وسط کنفرانس پرسید فکر می کنید من چند سالمه من گفتم نود...همه خندیدن ولی اون ناراحت شد...امروز آخرین روز سی سالگی.من همچنان اندر خم کوچه تنهاییم. من، موزیک، فیلم و ظروف رنگ.... خیلی وقت هیچ کاری نمی کنم که منو خوشحال کنه یا حس رضایت بده. حس اینکه وقتم رو به اندازه ارزشی که داره بها دادم. عمر داره می گذره و من هیچ کاری که باید نکردم... حرفی برای گفتن ندارم. پارسال منتظر تبریکی بودم که یک ماه دیر اومد. امسال ولی منتظر همون پیام خشک و خالی هم نیستم... منتظر هیچ چیزی نیستم.خیلی جالبه که کلماتی که از دهن آدمی که تنها عشق زندگیت بود بیرون می یاد چطور می تونه تو رو از عشق و معشوق و آینده ای که سال ها حسرتش رو داشتی دلسرد کنه.امیدوارم سال جدید به وقتم ارزش بیشتری بدم. به خودم ارزش بیشتری بدم و تصمیمات درستی بگیرم. امیدوارم سالی باشه پر از سلامتی و سعادت برای همه اعضای خانوادم.اینم آخرین حرف های حافظانه سی سالگی:به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن استبکش به غمزه که اینش سزای خویشتن استگرت ز دست برآید مراد خاطر مابه دست باش که خیری به جای خویشتن استبه جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمعشبان تیره مرادم فنای خویشتن استچو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبلمکن که آن گل خندان برای خویشتن استبه مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاجکه نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن استمرو به خانه ارباب بی‌مروت دهرکه گنج عافیتت در سرای خویشتن استبسوخت حافظ و در شرط عشقبازی اوهنوز ب او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 15:12

پارسال این شب پیشش بودم. میوه هایی که روز با هم خریده بودیم خوردیم. وقتی داشتیم از جلوی بازار ماهی فروشا رد می شدیم یه فروشنده ای که ماهی دستش بود به ما اشاره کرد و داد زد بیاین ماهی خوب دارم ماهی اعل او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 15 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 16:18

از وقتی تو را دیده ام دلم هی می خواست بیایم و بنویسم. از تو، از من، از ما. اما می ترسیدم از اینکه نکند واقعیت نداشته باشد، نکند چشممان بزنم... وقتی تو را دیدم انگار همه فرودگاه خالی بود، تو بودی که کن او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:26

امروز هم دارد تمام می شود. 30 سال به همین منوال گذشت. روزها آمدند و رفتند. بعد هفته ها بعد ماه ها، بعد فصل ها حالا 3 دهه گذشته است... زود گذشت، دیر گذشت، تلخ و شیررین زیاد داشت... تجربه  هم همین طور.. او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:26

تولدت مبارک. 

برایت دهه ای پر از سلامتی، شادی، موفقیت و خوشبختی آرزو می کنم.


 یادمان باشد زندگی کوتاه است. ارزش لحظه های خودمان را بدانیم. کسی که ارزش زمان و زمان ارزش ها را نداند هنوز راه زیادی برای رفتن دارد. 

 

او...
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:26

اولا، کمتر پیش می آید آرزوهایی که کس دیگری غیر از خودمان را دربر می گیرد بتوانیم به واقعیت تبدیل کنیم. چون ما نه می توانیم به جای دیگران و مثل دیگران فکر کنیم، نه می توانیم تصمیم بگیریم و نه می توانیم او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:26

این روزها مدام حواسم پرت می شود. ذهنم سراغ خیال پردازی های عاشقانه می رود. یکهو خودم را وسط جنگل پیدا می کنم. دلم می خواهد کارمان ترجمه باشد. هر وقت خسته شدیم کتاب هایمان را برداریم و برویم در کلبه ای در دل جنگل هوای تازه بکشیم. از رودخانه هایش ماهی بگیریم و همان جا مشغول کارمان باشیم. هر جا خسته شدیم برویم سراغ نقطه ای دیگر. کشورگردی کنیم. از آرامش لذت ببری او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 15:21

بعضی وقت ها به این نتیجه می رسم مشکل بی خوابی تو با بودن من حل می شود. انگار که کنار هم نبودمان  منبع استرس ناخودآگاه برای تو باشد. انگار که بودن من برای تو پر از آرامش است. این واقعیت شیرین فقط ساخته ذهن من نیست. تاریخ هم همین را می گوید. آدمی که شب ها هم خوابش نمی برد همین که سوار اتوبوس می شویم می خوابد. آدمی که با قرص خواب هم به زور 8 ساعت می خوابید او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 15:21

من بدم می آید از اولین های بی تو...

من بدم می آید از آخرین های بی تو... 

من خسته شده ام  از هر پایان و آغازی که ما نباشیم ...

او...
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 15:21

امسال پاییز یه جور دیگه شروع شد. یه جوری که فکر کنم هیج کدوممون تصور نمی کرد. هر چند مکانیزم دفاعی بعضی ها سلاح شوخی به دستش گرفته بود اما قضیه اینه که ادب مراعات می شد و می شد حرف زد. غر زد. صد البته خوشحالی شنیدن صداری تو نتونیست جای پشیمونی بعد از قطع تلفن رو بگیره. اینکه تو بخوای منو ببنی منو می ترسونه. نمی دونم چرا. ولی می ترسونه. هر چند که فکر نکنم به این زودی ها ممکن باشه یا اینکه اصلا ممکن باشه ولی ایده همچین چیزی هم وحشتناک به نظر می رسه.  امسال همه بزرگ شده بودند. هر کسی یاد گرفته بود بالاخره باید برای زندگی یه جایی تصمیم گرفت.  حالا سوال اینه که بعد از اینکه 40 تا رو به دست آوردی چی کار می خوای بکنی؟ چرا اصلا؟ اینجا رو باید کامل کنم.  او...ادامه مطلب
ما را در سایت او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arthemiso بازدید : 8 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 3:12